محمدمهدیمحمدمهدی، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

محمدمهدی تحفه بهشتی ما

پسری است از بهشت، دلخوشی مادر و بابا

مداد آبی

سلام نشستم دارم موهام رو سه شوآر می کشم...سپردمت به بابا. بابا مصطفی هم پشت لپ تاپ نشسته یه هو ساکت شدی... و این یعنی که داره یه اتفاقی می افته!!! نشسته بودی و یه مداد آبی رو ترتیبش رو داده بودی!!!! همانند یک سمور مداد رو نصف کرده بودی و بدین صورت در اومده بودی!!!! ...
25 فروردين 1391

رشد سریع کلامی

سلام عزیز دل مامان این دو هفته به صورت بسیار سریعی در زمینه صحبت کردن در حاله پیشرفته. تقریبا از کلمات روزانه چیزی نیست که نتونی بگی. حتی در تکلم بعضی از لغاتی هم که قبلا می گفتی داری تجدید نظر می کنی و بهتر اداشون می کنی. و این خیلی سخته که من و بابا مصطفی باید به زور خودمون رو کنترل کنیم که هی شبیه شما حرف نزنیم!!!! آخه ماشاءالله خیلیییییییییی شیرین حرف میزنی دوست دارم عزیز دلم   درخت = دخرت هندوانه = هوندونه پیچ گوشتی = پوچوشتی کمک =کُمُم تخم مرغ = تُخُم   ...
25 فروردين 1391

یک روز خوب با باباحاجی!!!

  سلام سلام !!!!! سال نو مبارک باشه ان شاءالله !!! به دلیل مشغله وقت آپدیت کردن نداشتم. عذر می خوام. و اما از سال جدید!!!! خدا رو شکر تا حالا که سالی خوب و خوش خاطره و خوش یمن بوده. امیدوارم برای همه تا آخرش همین جوری خوب باشه. اما بگم از امروز! ما امروز حسابی برای باباحاجی اسباب زحمت شدیم! اول که باباحاجی زحمت کشیدن و تخت قدیمی من و خواهر عزیزم رو آوردن برای محمدمهدی و با کمک همدیگه نصبش کردیم و حالا بچه م تخت دار شده !!! خدا رو شکر حسابی از این بابت خوشحاله! بعد از اینکه باباجی حسابی خسته شدن و نهار رو پیش ما نموندن رفتند منزل (البته نهار رو هم مامان جان فداش بشم زحمت کشیده بودن!!!)  و بعد از نهار مجدد اومدن دنبال...
13 فروردين 1391

چی بپزم دات آی آر

سلام اصل ماجرای این سایتی که توی پست قبل معرفی کردم اینه که این سایت ایده ی بابای محمدمهدی هست! بابا مصطفا با رسیدن این ایده به ذهنش و با کمک عمو کامل دارن تلاش می کنن تا یه کمک دست برای کسایی که دوست دارن کمی راحت تر آشپزی کنن آماده کنند. به شدت هم پذیرای نظرات و ایده های شما دوستان گل هم هستن. البته ناگفته نماند بابا مصطفا هم مثل سایر آقایون وقتی خانم خونه ازشون می پرسه که " عزیزم نهار چی بپزم"  با انتخاب بدترین پاسخ می فرمایند   " هرچی خودت دوست داری عزیزم!!!!" http://chibepazam.ir ...
25 اسفند 1390

دو صد من استخوان بايد كه صدمن بار بردارد !

هو الشافی سلام به پسر گل مامان مامان خسته س حسابی. متاسفانه در اپی دمی این ویروس سرماخوردگی جدید که تب بالا داره شما هم گرفتار شدید و به سختی تب کردی. سه روز بد ولی پر تجربه بر من گذشت. مامان طاهره و بابا حاجی و بابا مصطفا و من همه به شدت نگران بودیم و بالا بودن و پایین نیومدن تبت باعث شد تا سه بار راهی بیمارستان بشیم... خدا رو شکر بعد سه روز تبت قطع شده. اما خب آبریزش و سرفه هنوز مونده. متاسفانه به شدت هم پرخاشگر و بداخلاق شدی . امیدوارم خدا به ما صبر بده و بتونیم متوجه بشیم که چه جوری میشه با شما برخورد کرد. همه ی بیمار ها هم شفا بگیرند... توی این ایام باباحاجی یه دعای قشنگ کرد که خیلی فکرم رو مشغول کرد. باباحاجی دعا کر...
24 اسفند 1390

کاشکی چشمای آدما هم دوربین داشت!!!

سلام به بمب متحرک مامان!!! دو سه روزی هست به شدت مشغول تکوندن آشپزخونه با تمام قوا هستم. دیروز داشتم توی کابینت رو می چیدم به شما دید نداشتم. اومدی توی آشپزخونه و یه خورده بازی کردی و رفتی. بعد حدود 30 ثانیه یه هو به دلم افتاد نگاهت کنم!!!!!!!! دیدم که !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ئوووووووووو!!!!!!!!!!!!!!!!! رخت پهن کن جلوی شوفاژ بود، لباس هاش روی زمین، و خدای من !!!!!!!!!!! محمد مهدی مثل گربه ای که به 4 تا طناب آویزون شده باشه بالای رخت پهن کن!!!!!!!!!!!!!!!! رخت پهن کن ما از این جدیدا نیست. از همون قدیمی هاست که باید کلی کشتی بگیری تا باز بشه! با انگشت شست و انگشت دومی پاش بندهای رخت آویز رو نگه داشته بود و بادستهاش هم به زور می خ...
6 اسفند 1390