محمدمهدیمحمدمهدی، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

محمدمهدی تحفه بهشتی ما

پسری است از بهشت، دلخوشی مادر و بابا

گره

هوالحنان دیدت کارتون های تام و جری تاثیرات خودش رو داره نشون میده و محمدمهدی بعد از سعی و خطای فراوان الان تبحر عجیبی در گره زدن پیدا کرده!!!!  خونه مامان طاهره رفتن که مساویه با پیچیده شدن کلاف های کاموای مامانم دور وسایل مختلف خونه! یعنی بساطی داریما! این هم مال امروز صبحه! با تلاش فراوان تونست این سبد رو که اسباب بازی هاش رو توش ریخته بود به میله های تختش وصل کنه       ...
21 دی 1391

نسل جدید

سلام متاسفانه یه کوچولو خانوادمون درگیری های مختلفی دارن که ان شاءالله همش خیره و از بلاهای بزرگتر جلوگیری کنه.  خلاصه بعد از فوت شوهر خاله عزیزم، من که مشکل چشمی پیدا کردم و بیمارستان بستری شدم و الان بهترم شکر خدا،  پای خالم شکست، خاله فاطمه محمدمهدی هم انگشت پاش در رفته،  مامان طاهره هم مشکل شدید زانو پبدا کرده و همه چی آرومه و ما همه خوشالیم! دیروز من و محمدمهدی رفته بودیم خونه زهراسادات (خاله اینا) تا اگه کمکی از دستمون بر میاد انجام بدیم محمدمهدی گوشی اسباب بازی دستش گرفته : محمدمهدی : مامان اوکو یه هامونس (یه خانومس) من: خانومه با شما چی کار داره عزیزم؟ محمدمهدی : میگه گشنمه ! من: OOOOOOOO مادر جون میذاشتی...
27 شهريور 1391

رابطه دراز کشیدن و آسیب دیدن

محمدمهدی توی خونه ما یه قانونی وضع کرده که طبق اون قانون هر کسی که روی زمین دراز بکشه از آسیب دیدن در امان نیست و حودش مسئولیت حفظ جانش رو به عهده داره. بابا مصطفا دفعات متعددی ( میانگین 2 بار در روز) از این قصیه آسیب می بینه چون خب معمولا زود خسته میشه و برای رفع خستگی روی زمین دراز می کشه. اما خب من که مامان شکوه باشم ترجیح میدم برای رفع خستگی روی کاناپه دراز بکشم. اما چشمتون روز بد نبینه که امشب بخاطر رفع خستگی در غیاب پدر و پسر کمی روی زمین دراز کشیدم که ناگهان پدر و پسر از راه رسیدن. از قضا هندونه هم خریده بودن. من هم که حب خسته بودم همچنان به دراز کشیدنم ادامه دادم که ناگهان............. محمدمهدی کشون کشون هندونه رو برد بالای م...
30 مرداد 1391

حالمو گرفتی!!!

محمد مهدی کمی بیشتر از سایر بچه ها علاقه ی وافری به آب بازی داره!!! دیروز یه کم سر آب بازی با هم اختلاف پیدا کردیم! بعد از مدتی دوباره اومد گفت مامان آب بده بخورم. من هم خب گفتم باز تشنه شده شاید بهش آب دادم. بعد دیدم خیلی دمغ لیوان آب رو از دستم گرفت...با ناراحتی گفت: مامان حالم خوب نیست، حالم بده. من هم طبق معمول هول ورم داشت که چی شده مامان جون ؟ جاییت درد می کنه؟ محمدمهدی: حالم خوب نیست، حالمو گرفتی !!!! بعد من دهنم باز مونده بود!!!!‌نمیدونستم آبی که داره می ریزه رو زمین رو بگیرم؟! فشارش بدم؟!! بخندم؟!!! خدا جون شکرت از این همه مهربونیت...  محمدمهدی در حال شستن ماشین باباکریم ...
19 تير 1391

مداد آبی

سلام نشستم دارم موهام رو سه شوآر می کشم...سپردمت به بابا. بابا مصطفی هم پشت لپ تاپ نشسته یه هو ساکت شدی... و این یعنی که داره یه اتفاقی می افته!!! نشسته بودی و یه مداد آبی رو ترتیبش رو داده بودی!!!! همانند یک سمور مداد رو نصف کرده بودی و بدین صورت در اومده بودی!!!! ...
25 فروردين 1391

کاشکی چشمای آدما هم دوربین داشت!!!

سلام به بمب متحرک مامان!!! دو سه روزی هست به شدت مشغول تکوندن آشپزخونه با تمام قوا هستم. دیروز داشتم توی کابینت رو می چیدم به شما دید نداشتم. اومدی توی آشپزخونه و یه خورده بازی کردی و رفتی. بعد حدود 30 ثانیه یه هو به دلم افتاد نگاهت کنم!!!!!!!! دیدم که !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ئوووووووووو!!!!!!!!!!!!!!!!! رخت پهن کن جلوی شوفاژ بود، لباس هاش روی زمین، و خدای من !!!!!!!!!!! محمد مهدی مثل گربه ای که به 4 تا طناب آویزون شده باشه بالای رخت پهن کن!!!!!!!!!!!!!!!! رخت پهن کن ما از این جدیدا نیست. از همون قدیمی هاست که باید کلی کشتی بگیری تا باز بشه! با انگشت شست و انگشت دومی پاش بندهای رخت آویز رو نگه داشته بود و بادستهاش هم به زور می خ...
6 اسفند 1390

پسرک خوشحال در اسباب کشی!!!

سلام پسر عزیزم فکر می کنی این عکس از کجا گرفته شده؟؟ از سوراخ کنار جعبه کارتنی موز!!!! وقتی داشتم وسایل رو توی کارتن می ذاشتم بدو بدو رفته بودی توش قایم شده بودی تا من پیدات نکنم!!! به نحوه قایم شدنت دقت کن!!!‌یه جوری قایم شده بودی که کمترین مقدار ازت بیرون باشه!!!! دوست دارم پسر فسقلی شیطونم!!! ...
13 آذر 1390

حصر شخصی !!!

سلام تو گل مامانی با این علایق خاصت!!!! خونه مامان طاهره اینا یه سبد توری وجود داره که اسباب بازی های شما داخلشه، هر بار خالیش می کنه بعد اون رو سرت می کنی و شروع میکنه به راه رفتن و بازی کردن. مثلا صندلیت رو بگیری و راه ببری و روش بشینی!!! ...
26 شهريور 1390

جو گیری!!!!

کافیه کارتون لاک پشت های نینجا شروع بشه!!!! تمومه دیگه!!! عین فنر از جات در میری و شروع میکنی خودت رو روی زمین قل بدی و حرکات نمایشی انجام بدی و هرچی دم دستت بیاد پرت کنی و ما رو بزنی!!!! یعنی به قول بابات فیلمولک فیلمولکی!!!! ...
15 مرداد 1390