محمدمهدیمحمدمهدی، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

محمدمهدی تحفه بهشتی ما

پسری است از بهشت، دلخوشی مادر و بابا

بودن نعمتی است که قدرش را نمیدانیم

هو الحنان 1. امشب شب تولد محمدمهدی است.  به حرمت ماه صفر و نزدیکی اربعین مولایمان و غمی که روی دل بانویمان است، ما هم جشنی نداریم. اما خب زمان زود می گذرد.  زنده بودن و زندگی کردن، فرصتی است که لطف و قدر آن را نمی دانیم. خدا را شکر که زنده هستیم تا بالندگی فرزندمان را نظاره کنیم. از ته دل آرزو میکنم تا همه بچه ها سلامت و موفق و باعزت و عاقبت بخیر باشن. و به لطف خدا سایه پدر ها و مادر ها روی سر بچه هاشون باشه. 2. محمدمهدی 2 هفته ای هست که مهد نرفته. هم دل پسرکم برای مهد تنگ شده و هم دل بچه های مهد برای محمدمهدی! از مهد تماس گرفته بودند که پسر ما کجاست؟ چرا نمیاد؟ جاش توی کلاس خالیه و بچه ها سراغش رو می گیرن. خدای...
11 دی 1391

بدون عنوان

به نام خداوند مهربان 1. فلق یعنی صبح زود! این را محمدمهدی می گوید وقتی میخواد سوره فلق را بخواند. شکر خدا ما خوب هستیم. محمدمهدی مهدکودکش را دوست دارد و من هم از وضعیتش راضی هستم. یک هفته ای می شود که به دلیل درد فتق پسرک دانشگاه نرفته ام و در خانه ایم. به امید خدا در صبح 4 دی در بیمارستان حضرت علی اصغر توسط دکتر دلشاد عمل خواهد شد و نگرانی های من در مورد درد گرفتن مکرر فتق کودک دلبندم تمام می شود. خداوند تمام بیماران را شفا دهد. به خصوص نی نی کوچولو ها رو 2. خاله های محمدمهدی یعنی دوستان من نی نی دار شده اند و ما همه از این ماجرا بسیار خوشحالیم! منتظریم ببینیم کدام خاله چی نی نی یی را می آورد؟!! ان شاءالله همگیشان بارش...
29 آذر 1391

مهد کودک

سلام یک موقعیت جدید در زندگی... ان شاءالله که خیر است تجربه امروز من و محمدمهدی بسیار شیرین بود! مهد کودک دانشگاه امام صادق علیه السلام امیدوارم همه چی رو به بهبود باشد! می خندیم و خدای را سپاس می گوییم
16 مهر 1391

التماس دعا

من بابا مصطفا هستم. مامان شکوه حدودا یک هفته‌اس که به علت بیماری در بیمارستان بستری هستند و محمدمهدی هم پیش مامان‌بزرگش مونده. برای مامان شکوه دعا کنید.
6 شهريور 1391

ماه خان

سلام محمدمهدی علاقه زیادی به دیدن لالایی آخر شب شبکه پویا داره. به خصوص لالایی بالش ابری. این لالایی یه نکته خیلی جالب داره و اون اینه که توی این لالایی از مهتاب خانم خبری نیست، به جاش "ماه خان" هستن که خوابیدن!!! (رابطه عجیبه بین خواب و آقایون!!) اولش هم اینجوریه : شب شد دوباره ماه خان خوابیده ، لحافی از ابر، رویش کشیده...   محمد مهدی در حال تماشای لالایی : ماشاءالله لا حول و لا قوه الا بالله ...
21 تير 1391

اندر ماجراهای علی و محمدمهدی

سلام من و راضیه جون (مامان علی) تصمیم گرفتیم تا ان شاءالله کمی منظم تر همدیگه رو ببینیم. علی موجودی بسیار اجتماعی و فوق العاده احساسی است. ماشاؤالله به خاطر هوش فوق العاده ای هم که داره به نحوی خاص صحبت می کنه. برعکس محمدمهدی خیلی کمتر اجتماعیه. بچه م چون کسی رو ندیده اینجوریه!! داره بهتر میشه کمتر!!! بر خلاف علی، محمدمهدی در روابطش قلدر تر و جدی تره!!! حالا مجسم کنید این صحنه رو: محمدمهدی داره جرج کنجکاو نگاه میکنه، علی میخواد که با محمدمهدی بازی کنه! محمدمهدی تصمیمش رو عوض میکنه،‌علی اصرار میکنه! محمدمهدی با پا میزنه به شکم علی! علی گریه می کنه و بغض می کنه با لحن مخصوص به خودش میگه : محمدمهدی من رو دوست داری؟ م : نع!!! ...
1 ارديبهشت 1391